روزی که وارد شرکت محک شدم رو هیچ وقت یادم نمی ره. توی صفحه نیازمندیها ی روزنامه خراسان آگهی شون رو دیدم و گوشی رو برداشتم و بهشون زنگ زدم.
گفتم مدیر یک شرکت در حوزه بازاریابی وفروش هستم و ما می تونیم فروش تون رو متحول کنیم. خیلی پر ادعا و مغرور از موفقیت های نامرئی! (مراجعه شود به پست قبلی)
داستان ورود من به محک
نوجوانی مسئول پشت خط بود، (که بعد ها فهمیدم مجتبی فرهوش است و برادر ته تغاری فرهوش هاست. دبیرستان ش را تمام کرده بود یا نه یادم نیست ولی نقش مدیرفروش محک رو مسئولانه و دغدغه مند دنبال می کرد) کمی حرف زدیم و قرار گذاشتیم در اولین جلسهای که محک برای بازاریابهای تازه استخدام ش گرفته بود سخنرانی کنم.
هنوز هم حس خوب و الهام بخشی از اون سخنرانی دارم. لکن قرارهای بعدی ما خوب پیش رفت و من سه سال و اندی با محک ماندم. اون روزهای اولی که من با محک آشنا شدم نرمافزار امروزی را نداشتند، گاهی به شوخی می گم که یک اکسل خوشگل شده ای که بدون باگ هم نبود رو می فروختیم. البته فروش چندانی هم نبود…. به زحمت ماهی سه تا چهارتا فروش داشت. اما اون زمان درآمدها بسیاری از ماهها هزینه ها رو کاور می کرد.
مدت کوتاهی پس از ورود B2B ما به محک، شرکتمان منحل شد و بنابراین، خودم شروع کردم به فروش. روزها از اول صبح توی بازارهای مصلی و پاساژهای ۱۷ شهریور و غیره ویزیتوری می کردم. شبها کتابهای مرتبط بافروش می خواندم و یاد می گرفتم.
فروش نرم افزار در اون سالها خیلی کار راحتی نبود. من هم خیلی نمی فروختم. گاهی اینقدر کارم سخت می شد که ناامید می شدم و در تنهایی خودم اشک می ریختم. ولی در کل حالم خوب بود. فروش و چالش هایش را عمیقاً دوست داشتم. مخصوصا وقتی با مطالعه کردن، ایده ای پیدا می کردم و فردای اون شب چالش حل میشد و می فروختم فوق العاده حالم خوب می شد.
تغییر وضعیت
دو سه ماه گذشت و کم کم فروشم خوب شد و تا ماهی ۱۷ تا نرم افزار فروختم. برای توسعه مهارتهام، هرجا همایشی اختصاصی بازاریابی وفروش و تبلیغات بود شرکت می کردم. چه داخلی و چه بین المللی. شاید بشه گفت روی خودم سرمایهگذاری میکردم.
شرکت درهمایشها و کتابخوندن ها یکی از مهمترین خاصیتهاش برای من انرژِی گرفتن و ایده گرفتن بود. به طوری که بعد از یک مدتی کوتاه با فرزادفرهوش که اونوقت مدیرعامل محک بود صحبت کردم و بعد هیئت مدیره رو راضی کردم که ایده ی نمایندگی فروش وشعب محک رو زودتر از برنامه ریزی ها، اجرایی کنیم. قول دادم که هزینه های خیلی زیادی ایجاد نکنم و با مسئولیت خودم بریم جلو و حتی قرار شد حقوق ثابتم رو پائین نگه دارم و ده درصد از فروش نمایندگی ها سهم داشته باشم.
محک هم پذیرفت و پیش رفتیم و این اعتماد محک و چالش طلبی من باعث شد هم من تجربه خوبی کسب و کنم و هم در ۳۰ شهر مهم ایران نمایندهی فعال بزنیم و فروش شرکت در یک سال ۶۱۲% رشد رقم بخوره.